محل تبلیغات شما



 

 

نام: علی قاضی نظام
تولد:  ١۵ بهمن ۶۶ (تهران)
تحصیلات: نرم افزار کامپیوتر خوندم

زندگی :
متولد 1365 است و نرم افزار کامپیوتر خوانده. عکاسی کرده، کافه داشته و در حاضر مشغول دادن مشاوره تحصیلی کنکور است. اگر چند تعدادی از افراد به اشتباه اسم شعر روی نوشته‌هایش گذاشته‌اند، اما هرگز خودش را شاعر نمی‌داند و تا به حال شعر نگفته است. اگر به بسیاری از کانال‌ها یا گروه‌های ادبی شبکه‌های اجتماعی سری بزنید، احتمالا اثری از آثارش را در آن‌ها پیدا خواهید کرد و دلنوشته‌هایش این روزها در فضای مجازی حسابی طرفدار پیدا کرده و بین افراد مختلف دست به دست می‌شود. به همین بهانه گفت‌وگویی بد ندیدیم تا گفت‌وگویی داشته باشیم با علی قاضی نظام چهره داغ این‌روزهای شبکه‌های مجازی.

+ چه ژانری رو میپسندین برای مطالعه؟ و آیا نویسنده ی مورد علاقه خاصی دارید؟
- من کلاً عاشقانه دوست دارم نویسنده خاصى نه اما نوشته هاى مصطفى مستور رو دوست دارم

+چه انگیزه ای برای نوشتن ،ترغیبتون میکنه ادامه بدید؟

- فیدبکى که از آدما میگیرم
حس خوبى که بهم منتقل میکنن
و خب براى خودمم کلى آرامش همراه داره نوشتن

+بنظرتون،فردی که قلم دستش میگیره،چه مسئولیتی در قبال خواننده داره؟
- خیلى زیاده این مسئولیت
اما خب شما نمیتونید همه ى آدما رو راضى نگه دارید واقعاً

+بهترین اتفاقی که توی دنیای هنر واستون افتاد چی بود؟
-چاپ بایکوت
و روز رونمایىِ کتابم
عاللیییییییییی بود

+ اون زمان که تازه شروع به نوشتن کردین_ کدوم نوشتتون حکم سکوی پرتاب بود واستون و بیشتر از دیگر نوشته هاتون بولد شد؟
-لطفاً ناگهانى رُخ بده!
غافلگیرم کن!
لحظه اى اتفاق بیفت که اصلاً فکرش را هم نکنم!
آنجا که حتى صورتت را هم از یاد برده باشم!
اصلاً
تو هر موقع هم که بیایى،
هرگذشته اى هم که داشته باشى،
با ارزشى…
درست مثلِ پیدا کردنِ پولِ مچاله شده،
بعد از سالها در جیبِ لباسم!
#علی_قاضی_نظام

+ چهار ویژگی علی قاضی نظام؟
- شدیداً صبورم
آرومم
شدیداً شوخم
و حساس


از دهه ى شصت كه گذشت
دهه ى هفتاد هم نفسهاى آخرش را ميكشد.
و همه دست به دستِ هم
فرشِ قرمز را پهن ميكنيم براى نسلِ دهه ى هشتاد.
براى نسلى كه اول اسمِ فرزندشان را انتخاب ميكنند،
بعد با هم ازدواج ميكنند
و در آخر دوست ميشوند.
نسلِ سر و تهِ اين روزهاى ما!


شاعری که در موردش حرف نمیزنند 

حسین منزوی همزاد پاییز است

هم شناسنامه باطل شده اش گواه این مدعاست و هم صدای خش خش برگ های زرد از لا به لای اشعارش منزوی اولین سرخط های شعر و عشق را از پدرش آموخت؛ پدری ادیب و معلم برای او نعمتی بود، آن هم در زمانه ای که تعداد زیاد بی سوادان منجر به تشکیل سازمان تعلیمات اکابر شده بود. از نگاه حسین، پدر عاشق پیشه بود و ادیب: پدرم معلم بود و نه فقط بلد بود اسم خودش را بنویسد، بلد بود شعر هم بنویسد و بلد بود اسم عشق هم بنویسد».

سال 1344 در رشته زبان و ادبیات دانشگاه تهران پذیرفته شد. همان روزهای اول با علی اشرف درویشیان و جعفر کوش آبادی طرح دوستی ریخت و در انجمن های ادبی تهران حضور پیدا کرد. اولین دیدارش با مهرداد اوستا هم در یکی از همین انجمن ها بوده: مهر 44 غروب سه شنبه ای بود و راه افتادیم به سمت انجمن ادبی ایران. آن انجمن زیر نظر وزارت ارشاد بود. استاد ناصح بالای مجلس می نشستند و باید شعرها را بیت بیت با مکث می خواندی و ایشان تصحیح می کردند.نوبت به من رسید، شعرم را بی وقفه خواندم و طبعا ایشان هم ناراحت شدند و نظری راجع به آن ندادند. مراسم که تمام شد در کوچه، دستی بازوی من را گرفت که معلوم بود دست یک آدم ظریف و کم توان است. گفت آقای منزوی من مهرداد اوستا هستم؛ شعرت خوب بود از همه شعرهایی که اینجا خوانده شد بهتر بود. توجهی به این حرف ها نکن. کار خودت را بکن».

 

 

یک سال بعد منزوی تصمیم می گیرد دنبال چیزی که پدرش درباره چاپ شعرش گفته بود، برود. یکی دو بار به دفتر مجله می رود و تعدادی از شعرهایش را به فریدون مشیری که مسوول صفحه شعر روشنفکر» بود، می دهد. هفته بعد، از بین همه شعرها تنها یک رباعی از او در صفحه شعر مجله روشنفکر چاپ می شود.

بعدها فریدون مشیری درباره انتخاب آن شعر به منزوی می گوید راستش من باور نمی کردم که شعرها مال خودت باشد؛ برای اینکه نگاه به شعرها کردم، دیدم شعرهای خیلی خوب است و تقریبا می شود گفت شعرهای بی نقص یا کم نقصی است با آن وزن باز، خیلی مسلط، زبان خیلی شسته رفته؛ فکر کردم این شعرها را تو ممکن است. حالا مال دیگری باشد.بعد گفتم که خب حالا این بچه این همه شعر آورده، دو بار ، سه بار هم آمده اینجا، رویم نمی شد چیزی چاپ نکنم، گفتم یک دوبیتی چاپ می کنم، ضمنا هم خدای ناکرده اگر مال دیگری باشد، با یک دوبیتی سر و صدایش زیاد بلند نمی شود».

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

پاتوق بچه شیعه ها